ششم فرزند آمد دل پر اسرار


ز الماس زبان گشته گهربار

پدر را گفت آن خواهم همیشه


که باشد کیمیا سازیم پیشه

اگر یابم بعلم کیمیا راه


شوند از من جهانی کیمیا خواه

گر آن دولت بیابم دین بیابم


که چون آن یک دهد دست این بیابم

جهان پر ایمن گردانم از خویش


فقیران را غنی گردانم از خویش